به گزارش خبرنگار مهر، غلامعلی طاهری؛ مشاور مرکز امور تجسمی وزارت ارشاد و هنرمند نقاش و مدرس دانشگاه همزمان با روز هنر انقلاب مطلبی در مورد تحولات نقاشی ایران پیش و بعد از انقلاب نوشته که آن را به صورت اختصاصی در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است. در متن این نامه آمده است:
موضوع همان بحث قدیمی تقابل سنت و مدرنیته است. زمانی که آندره گدار در تاسیس مدرسه هنرهای زیبا در 1320 مشارکت می نمود و برنامه درسی تدوین می کرد و مدرسه را سرپرستی ، و مقارن آن مجله( سخن) پیرامون هنرهای تجسمی نوین غرب و جریانات تجسمی معاصر ایران در دهه 20 مباحثی را مطرح می کرد که چندان مورد توجه جامعه نبود مگر تعدادی انگشت شمار، بذر هنر مدرن با تاخیر یکصد ساله در ایران کاشته می شد، دانه های نامناسبی که در سرزمینی غیرهمجنس و بی تناسب با شرایط اقلیمی تاریخی و فرهنگی فرو می نشست و محصولی که داد مانند بسیاری از محصولات خوراکی با پسوند های فرنگی نبود که لااقل به قوت و غذای مردم کمک کند بلکه آنچه سبز شد، غذای روحی و فکری بود که می خواست اندیشه یکصد ساله مدرنیسم غرب را یکشبه به خورد هنرمندان و روشنفکران ایرانی بدهد که جز سوء هاضمه ذهنی و بیماری هنری را سبب نمی شد.
آنچه که در ایران به عنوان هنر مدرن پا گرفت و رشد ناقص کرد ریشه در اندیشه و باور و فرهنگ این مرز و بوم نداشت که حاصل آن نیز با اماها و اگرها و چراهای زیادی رویروست که هنوز بی پاسخ مانده است و به پایان خوش یا ناخوش خود نرسیده است.
به قول مرحوم آل احمد که در مهرماه 1343 نوشت : ( مگر چه کسی و کجا این قلم را در دست این حظرات معنی داده است ؟ جز فرهنگ ؟و اینجاست که داستان نهال است و جابجا شدنش و بی ریشه ماندنش و زینتی بودنش و احتیاج به گلخانه و دیگر قضایا . و این تنها داستان فرنگ دیده ها نیست، داستان فرنگ ندیده ها هم هست وقتی( بی ینال) هست و قضاتش فرنگی- وقتی (هنرهای زیبا) فقط شعبه ای شده است .
از تبلیغات خارجی دستگاه و انبان انبان (هنر مدرن) صادر می کند به قصد تظاهر، تومار توماررقص محلی و دار قالی و شلیطه قاسم آبادی تا پاهای برهنه را بپوشاند و جهل عام را- ناچار نمدی از این کلاه به نقاش فرنگ ندیده هم می رسد. نقاشی که هنوز همان (ونوس) دست شکسته را به عنوان مدل دارد و همان سرستون گورنتی را و همان رنسانس و گوتیک و دیگر خزعبلات را…بله گنگ های سراسر عالم زبان واحد دارند.)
این نظر که می توان اندیشه و تفکر ایرانی را به شیوه های بیانی مدرن و امروزی اظهار کرد اگرچه از جهاتی پیوندی جهان شمول و فرامرزی میان نگاه و فرهنگ ایرانی و دیگر ملتها برقرار کند اما یقینا هویت هنر ایرانی را به تدریج از میان خواهد برد.
این مقدمه برای رد تمامی آن چیزی که بعنوان (هنر نوین و هنر مدرن) امروز در کشور ما رواج دارد نیست بلکه مشکل در اینجاست که خود نیز به روشنی نمیدانیم از یک اثر هنری چه انتظاری داریم و برای حل این مشکل تعریف درستی از هنر معاصر ایران و جایگاه آن ارائه نداده ایم.
بی شک توقع ما آنست که آثار هنری روح نواز،تاثیر گذار ،زیبا و با هویت باشد گرچه من معتقدم (هنر) چه مدرن و چه کلاسیک باید روح انسان را بیدار کند، سرشت و باطن او را نسبت به حقایق هستی آگاه کند .اما آنچه که امروز در برخی آثار رواج یافته زشت نگاری است ، کهشاید لازم باشد مجال دیگری به تفصیل به آن بپردازیم.
در یک نگاه کوتاه به روند تحولات هنرهای تجسمی بویژه نقاشی در ایران از دوران گذشته تاکنون این حقیقت به ذهن متبادر می شود که هنر نقاشی در ایران از نظر تاریخی اولین هنریست که در معرض هجوم غرب قرار گرفت ماهیت خود را از دست داد و به ضد خود مبدل شد.
نقاشی ایرانی که خود را با فرهنگ اسلامی منطبق کرده و در مجموع بازگوی سخن جان بود و آنچه بود حجب و حیا ،وقار و آرامش، چنان قدرتمند و نیرومند که حتی شرق شناسان هم آنرا دریچه ای به باغ بهشت و آسمان ارزیابی می کردند و نوابغی چون بهزاد و رضا عباسی را به جهان هنر عرضه می کرد. هنگامیکه سفیران فرهنگی غرب پایشان به ایران رسید و نفوذ نقاشی اروپایی از آغاز قرن یازده هجری شدت گرفت و دهها هنرمند هلندی و ایتالیایی وانگلیسی در دستگاه آخرین پادشاهان صفوی به نقاشی و تعلیم شاگردان ایرانی مشغول شدند ، با این یورش فرهنگی، این هنر دچار صدمه شد.
با شروع دوران زمامداری سلاطین قاجار هنر ایرانی که در کشاکش نفوذ و سلطه هنر اروپایی و حفظ ارزشزها و اصالت های هنر سنتی از زمان صفویه به بعد دوران برزخ و مقاومت را می گذراند به یکباره تن به تسلیم بی چون و چرا در برابر الگوهای هنری مغرب زمین می سپارد .
نگارگری عصر زند که می رفت با تلاش و همت هنرمندان زمان شیوه وسبکی مستقل بیابد دچار رکود می شود و عده ای از هنرمندان متعهد گوشه عزلت می گیرند و نقاشی قهوه خانه را به وجود می آورند، ولی هنر درباری قاجار در ابعاد وسیع و چشمگیر رواج می یابد با قالب خاص و تلفیقی و موضوعات اشرافی، در این روند پر فراز و نشیب فرهنگ دیرینه عظیم و غنی ایران در یک موضع انفعالی در مقابل هجوم فرهنگ بیگانه که همچنان از غرب می تازد قرار گرفته و هر یک از این دو فرهنگ هویت جداگانه ای دارند که معارضه و مقابله آنها بالمآل ایجاد بحران هویت در فرهنگ ایرانی کرده است این تشتت و آشفتگی که تحت عنوان بحران هویت در هنر مطرح است، در تمام زمینه های فرهنگی و هنری و حتی معیارهای رفتاری و هنجارها ی اجتماعی مردم ما نیز تاثیر گذارده است .
می دانیم که می توانیم با حفظ هویت ایرانی دم به دم و لحظه به لحظه( نو) شویم از این رو معتقدم که طی سه دهه گذشته در حال تجربه اندوزی برای هویت بخشی به هنر معاصر ایران به شکلی امروزی هستیم.
اما یک مشکل بزرگ جهت دست یافتن به این مهم وجود دارد و آن نقصانی که در فضای آموزش هنر کشور احساس می شود، تئوری زدگی و عدم تطابق جنبه های عملی و کارگاهی با مبانی نظری هنر ،افزایش مقاطع تحصیلی به کارشناسی ارشد و دکتری موجب شده که دانشجویان در جهت ارتقاء کیفی و افزایش تواناییها و مهارتهای فنی تلاش کافی نکنند، زیرا روی آوردن به تحقیق و پژوهش و مطالعات نظری موجب عدم ادامه تجربه های عملی در کار هنری آنها گردیده و از این طریق کمبودهای خلق اثر هنری را در خود توجیه می کند.
متاسفانه در جنبه های تئوریک و نظری هنر نیز در کشور ما راه کارها و متدهای نوین و به روز و منبعث از میراث فرهنگی و هنری ایرانی ارائه نمی شود.همچنین تحقیقات نظری نیز نتایج مطلوبی در بر نداشته و نتوانسته در خدمت نقد و بررسی موثر و راه گشا در عرصه هنر کشور قرار گیرد.اگر چنانچه تحقیقات و مطالعات صاحبنظران در کار( نمونه سازی)و خلق آثار فاخر و با هویت بیانجامد آنگاه می توان امیدوار بود که مسیر دست یابی به هنر مبتنی بر هویت ایرانی و اصیل هموار شود.
آن شیوه آموزشی که در دوران گذشته به صورت مکتبی می توانست رضا عباسی ها و بهزاد ها را به جهانیان معرفی کند با پیدایش سیستم دانشگاهی و نظامهای جدید آموزشی و مبانی مدرن هنری ،اصول آموزش وفرایند یادگیری و انتقال از استاد به شاگرد را دچار اختلال ساخت و شئون مختلف مبانی هنرایرانی را از یکدیگر جدا کرد.
این بدان معنی است که هنرمندان نقاش در پی دگرگونی جدیدی که در اسلوب نقاشی حاصل شد به شیوه های فردی دست یافتند که بیشتر تکیه بر فردیت و تجربه شخصی دارد و رهایی و لاقیدی در آن یقینا آموزش هنر به دانشجویان را تا حد زیادی با فلسفه روش های سنتی نقاشی مغایر ساخته است.
هنگامیکه هنر 30 ساله اخیر مورد یررسی قرار می گیرد یک وضعیت دو محوری مشابه آنچه که از ابتدای ورود مدرنیسم هنرهای بصری را در بر می گرفت مشاهده می شود ، هر یک از دو قطب از میان تغییرات تحمیلی و نوآوری های آنی راه خود را می یابند ، از یک سو هنری وجود دارد که نقشی اساسا تاثیر پذیر و انفعالی را می پذیرد و هستی را آنگونه که هست به تصویر می کشد و در سوی دیگر تفکر و اندیشه هنری به مثابه استراتژی نقاشی آنگونه که در پی تغییر دادن ماهیت هنر است رخ می نماید. اما مرزهای نقاشی دیگر به وضوح قابل تعیین نیست بسیاری از آثار از کارکردهای عکاسی که هیچ ربطی به نقاشی ندارند مایه گرفته است.
در این مجال فرصت پرداختن به مصادیق وجود ندارد و شاید لازم باشد تحلیلی جامع پیرامون آنچه که توسط مدرسین دانشگاه ها تدریس می شود صورت پذیرد لیکن اشاره به روش های قریب احوال و دور افتادن از شیوه های استاد شاگردی و آکادمیک ، اصالت و( اریجینالیتی) هنر امروز را زیر سؤال برده و شاگردان و دانشجویان با هجوم انواع نگاههای فردی قائم به خود که بیشتر سلیقه ای است نه اصولی و روشمند ، دچار آشفتگی و سوء هاضمه ذهنی شده اند و به تقلید تمسخر آمیزی از معلمان روی آورده اند، به عبارت دیگر شاید بتوان گفت سطح علمی دانشگاهها در حد هنرستان نزول کرده و خروجی دانشگاهها متأسفانه هنرمندان مبدع مبتکر و خلاق نیست ،آنچه که روی می دهد و هنرمندان جوان و مستعد و متبحر به جامعه هنری کشور افزوده می شوند در واقع توسط استادانی اندک در خارج از دانشگاهها شکل می گیرد.
نشانه شناسی هنر دینی و مذهبی ، ویژگی های هنر متعهد و اشتراکات آن با هنر سایر ملل با تحقیق و بررسی عمیق تر اساتید از سنت به هنرهای ملی که ریشه ی معنوی و اعتقادی دارد تا منجر به سر فصل های تازه دانشگاهی کشور نیز از دیگر مشکلات وجود نظام آموزشی کشور است.
بررسی روند تاریخی آثار برخی از هنرمندان دانشگاهی حکایت از آن دارد که در سطح مدرسین دانشگاه از آغازین سال های تاسیس مدارس عالی و دانشکده های هنری تا کنون (البته پس از کمال الملک و شاگردانش) یعنی آنچه در حوزه نقاشی مدرن قرار می گیرد تولید انحاء بیان در انبوهی از خط خطی ها ، رنگ ماده ها ی بر بوم فشانده شده ، بوم هایی به شکل های مختلف ، غلطک های نقاشی ساختمانی ، لته لته شدن ، بوم های بزرگ و بزرگ تر با آماج مصرف رنگ های پر زرق و برق ، سطوح مخشوش و تکیه بر نقاشی تک رنگ و نقاشی های فی البداهه و خود آفرین و اتفاقی بدون موضوع و بدون عنوان که ملقمه ای از نقاشی معاصرند برای مخاطب ساده لوح و تماشاگر نا وارد به عنوان رویه ای متعارف رواج یافته بی هیچ گونه رویداد تکان دهنده ای اما آنچه سالم تر و بی پیرایه تر با فضایی بهره مند از صور پیکری و در خدمت مبانی اعتقادی شکل گرفته رشد کرده و بسط یافته است نوعی از نقاشی های معنی گرا و آرمانی است که در به خدمت گرفتن اسلوب های گوناگون هراسی ندارد لیکن آنها را در خدمت موضوع می پندارد و به کار می بندد و این رفتار های مقلدانه را که هیچ سنخیتی با روح و نقش سنتی هنر ندارد نمی پسندد.هنری که از متن باورهای شیعی ظهور کرده و در قالبهای تجسمی قدرتمند و غیر تزئینی و غیر کاربردی خلق شده است ، آثاری که برای ارزش و منزلت انسانی و تعالی روح اسیر شده در دنیای مادی و صنعتی و تکنولوژی زده امروزی آفریده شده است در آثاری مانند نقاشی قهوه خانه ، برای هنرمند آرمان گرا و خواهان عدالت یقینا قابل مطالعه و بررسی است و شاید اثر بخش و اثر گذار .
در دنیای تکنیک زده که نقاشی به زبان بسیار محدود تبدیل شده و به فعالیتی تخصصی در جامعه که خود به نحوی بی انعطاف به رشته های تخصصی دیگری منقسم گردیده که بالمال حاصل طرز تفکر اثباتی و مادی می باشد، باید پذیرفت که فقط برخی آدم های( گزیده )دارای خلاقیت هستند.انسان جامعه مدرن مصرفی موجودی مادی اندیش گردیده که به سرعت از ماهیت خود دور می شود و خلاقیتش که دارای جنبه های روحانی و الهامی بود آسیب دیده، ولی اگر تغییر سبک و سلیقه به بن بست منتهی شده باشد و شیوه های فردی بی پشتوانه و بی تکیه گاه راه به جایی نبرد ولی فوت و فن کار هنری جنبه های درونی به خود بگیرد آنگاه با تکیه بر روح آرمانی مدلی که به طور سنتی به عنوان هنر مورد قبول بوده امروز باز اندیشی خواهد شد.
جز اینها سوالات و چالش های زیاد دیگری در بخش های مدیریتی و اجرایی و جایگاه بخش دولتی و نقش بخش خصوصی پیش رو داریم که همچنان نیاز به بررسی و به دست آوردن پاسخ ها و راه کارهای مناسبی دارد که امید می رود به تدریج ساماندهی شده و برنامه ریزی های مناسبی برای آنها انجام گیرد.
نظر شما